در روایاتی دیگر گفته میشود، پس از آنکه حضرت یوسف (ع)، یعقوب و برادرانش را به مصر پیروزی یک سری سالی اساسی آن ها زندگی کرد تا اینکه یعقوب از دنیا رفت. پس خداى عزوجل به موسى وحى فرمود لاشه یوسف را خارج آورد. مسعودى مى گوید: برای این که موسى لاشه یوسف را از مصر حمل کرد، آن بود که باران بر بنى اسرائیل نیامد. دودمان یعقوب همچنان در مصر ماندند، و اهل مصر یوسف را به خاطر آن خدمتى که به ایشان کرده بود و آن منتى که به گردن ایشان داشت بى نهایت دوست مى داشتند و یوسف ایشان را به آیین توحید و ملت آبائش حضرت ابراهیم و حضرت اسحاق و حضرت یعقوب دعوت مى کرد، که داستان دعوتش در ماجرا زندانش و در سوره مومنون آمده است. حُسن فعالیت و نیکوکاری این نتایج را داراست که خدا پس از حدود چهارصد سال اساسی همین ترتیبی که خاطر نشان شد، طوری حوادث را ردیف کرد، تا وصیت حضرت یوسف (علیهالسلام) به دست رسول تبارک و اولوا العزمی، زیرا حضرت موسی (علیهالسلام) انجام شود، و به برکت معرّفی قبر یوسف (علیهالسلام) به پیر زنی آن قدر مهربانی و عنایت گردد. تا اینکه ۳۰۰ سال سپس موسی به فرمان خداوند جسد او را درآورد و اهمیت خویش به فلسطین برد. موسى از محل دفن یوسف پرسید و کسى از جاى آن آگاه کمبود و تا این که پیرزنى نابینا و زمین گیر از بنى اسرائیل را آوردند و او گفت: من جاى یوسف را مى دانم ولى سه حاجت دارم که می بایست از پروردگار بخواهى آنها را برآورد تا آنجا را به تو نشان دهم: یکى آنکه از این بیمارى نجات یافته و بتوانم رویکرد بروم، دیگر آنکه بینا شده و جوانىام بازگردد، سوم آنکه معبود جایم را در بهشت پیش تو قرار دهد. پس از وفات حضرت یوسف (ع) هر گروهی میخواست جنازه او را در محله خود دفن نماید و در غایت به جهت اینکه نزاعی پیش نیاید، او را در مصر در صندوقی از مرمر، در نیل دفن کردند. پس از چندی، برادران یوسف که به علاقه پدرشان نسبت به یوسف رشک میورزیدند، او را به صحرا برده و به چاه بدخواهی میافکنند؛ البته خدا که اراده فرموده تا به واسطه یوسف علیهالسلام، مردمان را به راه نجات و جهت دهی دعوت نماید؛ او را از پستی چاه رهانیده و بلندی منزلت و مرتبت عطا مینماید. اگر دوست دارید همین نوشتار را داشته باشید و مایل به اخذ دیتاها دوچندان بخش اعظم در آیتم یوسف اسدی سنندج لطفا به بازدید از وب وبسایت ما.