«برخورد تمدن‌ها» هم‌اکنون در جریان است، زیرا جهان در برابر غرب‌گرایی مقاومت می‌کند – RT World News

قضاوت چین در تلاش برای متحد کردن کشورهای غیرغربی علیه ارزش‌های تحمیلی درست است

توسط تیمور فومنکو، یک تحلیلگر سیاسی

آخرین تلاش چین برای متحد کردن جهان علیه ارزش های غربی، عنوانی را در اکونومیست می‌خواند، رسانه‌ای که به خاطر دیدگاه انگلیسی-سرمایه‌داری خود شناخته شده است.

مقاله با استناد به ساموئل هانتینگتون آغاز می شود “برخورد تمدن ها” تز، که استدلال می کند که درگیری بین شرق و غرب، آینده پس از جنگ سرد را به عنوان شکلی از تعارض هویت فرهنگی و مذهبی تعریف می کند. در ارائه این موضوع، مقاله سپس به آنچه شی جین پینگ به عنوان «ابتکار تمدن جهانی» خود بر اساس این فرض که «تمدن ها می توانند در هماهنگی زندگی کنند.» نکته مهم، همانطور که توسط The Economist تفسیر می شود، این است کهغرب باید ترویج ارزش های خود را متوقف کند، در غیر این صورت حق با هانتینگتون ثابت خواهد شد.

می توان گفت، جهان برای مدتی در تضاد فرهنگی بوده است، و این با رقابت آمریکا و چین آغاز نشده است. ظهور و جهش اسلام سیاسی، به هر حال، تعقیب تفاسیر تندرو از قوانین شریعت، و حتی تا مرز تروریسم و ​​شورش، واکنشی بود به غرب زدگی در خاورمیانه، تلاشی برای تحمیل هویت اسلامی علیه آی تی. جنگ علیه ترور، تا حدی «برخورد تمدن‌ها» بود، همان‌قدر که برخورد ایدئولوژی‌ها و هویت‌های فرهنگی بود که یکدیگر را تهدیدی وجودی متقابل می‌دیدند.

در حدود 400 سال گذشته، کشورهای غربی بر جهان تسلط داشته اند. امپراتوری های اروپایی و همچنین ایالات متحده، ملت ها را تحت سلطه خود درآوردند و دولت های استعماری را در سراسر جهان ساختند. این در درجه اول به دلایل اقتصادی انجام شد و به این کشورها اجازه داد تا خود را با هزینه مستعمرات غنی کنند و امپراتوری های تجاری گسترده ای ایجاد کنند که توسط قدرت نظامی اعمال می شد. چنین امپریالیست‌هایی خود را به عنوان نگهبانان خیرخواه معرفی می‌کردند که نمایانگر شکل بالاتری از تمدن و ارزش‌هایی بودند که آنها بودند. “به ارمغان آوردن” به مستعمره شدگان بنابراین، همانطور که امپراتوری های خود را در سراسر آفریقا، آمریکای لاتین، شبه قاره هند، آسیا و جاهای دیگر گسترش دادند. غربی ها نیز به دنبال گسترش ایدئولوژی و نظام ارزشی خود بودند.


چین خواستار اصلاح شورای امنیت سازمان ملل شد

به این دلیل است که “غرب زدگی” و “جهانی شدن” عملاً معنای مشابهی داشتند، زیرا امپراتوری‌های قدیم آنهایی بودند که جهان را از طریق سیستم اقتصادی و تجاری که ایجاد کردند گرد هم آوردند. اما از قرن بیستم، بسیاری از کشورهایی که تحت استعمار غرب بودند، شروع به مقاومت در برابر ستمگران خود کردند و جنبش‌ها برای استقلال و آزادی اوج گرفت. البته یکی از این جنبش ها ظهور حزب کمونیست در چین به رهبری مائو تسه تونگ و هر جنبشی که او الهام می گرفت بود.

در حالی که ایالات متحده در جنگ سرد اولیه پیروز شد و موج جدیدی از جهانی شدن را به نام Pax-Americana آغاز کرد، آن دوران اکنون به پایان رسیده است. این به این دلیل است که جهان، به ویژه از طریق ظهور چین به عنوان یک قدرت جهانی، تغییر کرده است. مفهومی از “جهانی شدن” از پدیده ای تحت سلطه غرب، که دیگر مترادف با آن نیست، تغییر وضعیت داده است “غرب زدگی” به یک تنوع بیشتر که ایالات متحده و غرب در آن متوجه می شوند که دیگر کنترلی در آن ندارند. به عبارت دیگر، “جهانی شدن” دیگر جاده‌ای یک طرفه نیست که به موجب آن غرب ارزش‌های خود را به‌طور یک‌جانبه در کنار تسلط اقتصادی بر سایر نقاط جهان تحمیل کند. کشورهایی مانند چین، همانطور که از طریق برنامه هایی مانند طرح کمربند و جاده دیده می شود، می توانند از آن نیز بهره مند شوند.

اینجاست که جدیدبرخورد تمدن ها» دقیقاً به این دلیل است که چین توانایی به چالش کشیدن دیدگاه غرب برای جهان را در مقیاسی که قبلاً دیده نشده بود به دست آورده است و حتی از دیدگاه اتحاد جماهیر شوروی سابق پیشی گرفته است. چین معاصر خود را به عنوان یک الگو در یک نظم چند قطبی قرار می دهد و به دنبال رد نسخه غرب محور است که قرن ها بر جهان تسلط داشته و به این کشورها اجازه استثمار و تغییر دیگران را داده است. چین با انجام این کار خودداری می کند “غرب زدگی” و خود را در جایگاه خودش قرار می دهدقطب تمدنی.»




البته، این تنها نیست و پکن از سوی بسیاری از کشورهایی که به طور مشابه مورد حمایت قرار گرفته اند، می یابد.بازندگان خالص” و در معرض استعمار قرار می گیرند و همه به دنبال یک سیستم بین المللی عادلانه تر هستند. به عنوان مثال، این امر برای کشورهای آفریقا، خاورمیانه، آمریکای لاتین، آسیای جنوبی و البته روسیه جذابیت زیادی دارد. بسیاری از این کشورها هجوم ارزش های غربی را نه تنها تهدیدی تاریخی برای حاکمیت ملی خود، بلکه هویت فرهنگی خود می دانند. به عنوان مثال، چرا کشوری مانند امارات متحده عربی، شریک سنتی غربی، اکنون اینقدر طرفدار چین است؟ به عنوان یک دولت عربی به شدت محافظه کار، به دنبال لیبرالیسم غربی به عنوان تهدیدی برای ارزش های اسلامی خود می نگرد و حمایت را در یک کشور چینی می بیند که حتی با حمایت از ایدئولوژی متفاوت، تکثر و احترام به تمدن های مختلف را در مقابل تبشیر غربی تشویق می کند. .

به غیر از کشورهای بسیار مطیع مانند ژاپن، بقیه جهان هرگز نمی خواستند تحت سلطه غرب باشند. این بدان معنا نیست که آنها با غرب دشمنی می کنند، اما نشان دهنده اشتیاق به برابری با آنها و وجود بر اساس شرایط خودشان است، در مقابل قرار گرفتن در پایین سلسله مراتب اقتصادی و ارزشی که تنها به نفع گروه کوچکی است. کشورها. به این ترتیب، جنگ سرد جدید می تواند بسیار بر اساسبرخورد تمدن ها» زیرا این لیبرالیسم غربی در مقابل کسانی است که تصمیم می‌گیرند بر اساس اصول آن زندگی نکنند.

اظهارات، دیدگاه ها و نظرات بیان شده در این ستون صرفاً متعلق به نویسنده است و لزوماً بیانگر نظرات RT نیست.

شما می توانید این داستان را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید: