قرن تحقیر چین به پایان رسیده است و تلاش برای تکرار آن یک اشتباه بزرگ است – RT World News

پکن به دنبال تسلط بر جهان نیست، فقط به دنبال یک موقعیت قانونی در میان قدرت های جهانی است

توسط تیمور فومنکو، یک تحلیلگر سیاسی

شی می خواهد به قرن تحقیر چین پایان دهد. مقاله ای در پولیتیکو می خواندیکی از تفسیرهایی است که امانوئل ماکرون را به دلیل تصمیمش برای سفر به پکن محکوم می کند و او را به عنوان خائن به آرمان ایالات متحده برای انجام این کار و اظهارات بعدی خود نشان می دهد.

در ادامه این مقاله انگیزه‌های شی جین‌پینگ، رهبر چین شرح داده می‌شود: او ظاهراً از چین می‌خواهد که “به عنوان بزرگترین قدرت روی زمین ظاهر شود، و او می ترسد که ایالات متحده به همان اندازه مصمم است هر کاری که می تواند برای اطمینان از شکست او انجام دهد.”

قرن ذلت چیست؟ چرا برای چین اهمیت دارد و امروز چه اهمیتی دارد؟ این اصطلاح به مفهومی رایج در گفتمان سیاسی چین تبدیل شده است که برای ارزیابی گذشته این کشور در اوایل دوران مدرن استفاده می شود. چین به گونه‌ای به تصویر کشیده می‌شود که از نظر وجودی از دست قدرت‌های خارجی رنج می‌برد، که آن را از یک احساس نابجای عظمت در عصر زوال ملی «تحقیر» کردند. گفتمان تحقیر برای ایجاد تضاد با “احیای” فعلی، همانطور که حزب کمونیست حاکم آن را در چین امروزی تعریف می کند، استفاده می شود.


چرا پکن تلاش می کند به یک بلوک تجاری ضد چین بپیوندد و آیا می تواند موفق شود؟

قرن تحقیر به عنوان دورانی تلقی می شود که قدرت های استعماری خارجی سلسله رو به زوال چینگ را تحت انقیاد، اجبار و استثمار قرار دادند و به زور چین را به منظور استثمار اقتصادی و دستیابی به نفوذ سیاسی بر آن باز کردند. معمولاً در نظر گرفته می‌شود که این دوره با جنگ‌های تریاک در اواسط دهه 1800 آغاز شده است، در نتیجه امتناع کینگ از واردات تریاک از هند بریتانیا منجر به جنگ شد که با امضای معاهده «نابرابر» نانکینگ پایان یافت. این نه تنها منافع تجاری بریتانیا را در بنادر چین تحمیل کرد، بلکه جزیره هنگ کنگ را نیز ضمیمه کرد.

جنگ‌های تریاک با بسیاری از درگیری‌های دیگر علیه پکن دنبال شد، از جمله «بندرهای معاهده» که به زور ایجاد شده بودند که ضمیمه‌های شبه استعماری بودند که در آن قوانین خارجی بر قوانین چین اعمال می‌شد و جنایاتی مانند آتش زدن کاخ تابستانی قدیمی در سال 1860 رخ داد. تأثیر قرن تحقیر تغییرات ایدئولوژیک و سیاسی را در چین به راه انداخت و به تولد ایدئولوژی های انقلابی جدیدی منجر شد که در پی احیای کشور بودند، که یکی از آنها حزب کمونیست شد. حزب کمونیست پس از به دست آوردن قدرت پس از جنگ داخلی 1927-1949، خود را به عنوان نیروی محرکه احیای و مدرنیزه کردن چین، و «تحقیر» گذشته به عنوان پس‌زمینه‌ای برای تولد دوباره کشور معرفی کرد و کشور را به جایی که هست رساند. امروز.

با انجام این کار، رهبران چین تلاش های آمریکا برای مهار این کشور را تلاشی برای تحمیل یک قرن جدید تحقیر می دانند. تلاش‌های ایالات متحده برای مسدود کردن رشد و توسعه چین از طریق محاصره نظامی و تحریم‌های فناوری و تحریم‌ها برای جلوگیری از پیشی گرفتن این کشور از ایالات متحده به عنوان بزرگترین اقتصاد جهان طراحی شده است. این به طور طبیعی در چین با تهاجم خارجی قدیمی به آن مقایسه می شود. ایالات متحده نمی‌خواهد چین خوب عمل کند، بلکه می‌خواهد از نظر سیاسی و اقتصادی بر آن مسلط شود تا به نفع خود باشد، اما این تصمیم سیاسی در پکن را سخت‌تر کرده است که شکست‌های گذشته نباید تکرار شود.


ماکرون قانونگذاران آمریکایی را خشمگین کرده است، اما چه چیزی در پشت سرگذاشتن چین او نهفته است؟

عزم چین برای تبدیل شدن به یک قدرت جهانی مستقل، به خودی خود، خطر جنگ و درگیری را به شدت افزایش می دهد. پکن به دنبال هژمونی نیست، آن گونه که برخی از مفسران غربی آن را به تصویر می کشند، اما با این وجود به دنبال بازگرداندن آن چیزی است که پس از زوال ملی خود در گذشته آن را برحق خود می داند. چین نمی‌خواهد حماسه‌هایی مانند جنگ‌های تریاک هرگز تکرار شود و با انجام این کار احتمالاً توسعه و اندازه نظامی خود را در تلاش برای بازدارندگی آمریکا و متحدانش تسریع خواهد کرد. نکته مهم برای همه اینها این است که تایوان میراث حل نشده چیزی است که پکن آن را بخشی از قرن تحقیر می داند.

ژاپنی‌ها این جزیره را در سال 1895 از سرزمین اصلی ضمیمه کردند و چین اتحاد مجدد آن سرزمین را حق خود می‌داند و تلاش‌ها برای جلوگیری از اتحاد مجدد، مانند تلاش‌های ایالات متحده، را تلاشی برای تحقیر جدید می‌داند. این بدان معناست که خطرات سیاسی مربوط به آینده تایوان قابل توجه است. بنابراین، آیا عاقلانه است که تلاش کنیم چین را به حد مطلق برسانیم؟

جنگ و درگیری، به هر حال، جنبه های بسیار زیادی از اعتماد ملی خود چین است. به عنوان مثال، موفقیت آن در جنگ کره 1950-1953، از دیدگاه چین، به عنوان پایان قرن تحقیر، و ظهور چین به عنوان یک قدرت مدرن در جهان اعلام شده است. تلاش‌های عمدی یا ناخواسته برای «تحقیر» دوباره چین ذاتاً خطرناک است، زیرا شامل تلاش برای به دام انداختن ملتی است که نمی‌خواهد در گوشه‌ای قرار بگیرد و به اندازه کافی قوی است که بتواند با آن مقابله کند. هر تلاشی باید برای همکاری و همزیستی با چین در حال ظهور انجام شود، به جای تلاش برای سرکوب آن. در این مرحله از ظهور چین، واضح است که از نظر اقتصادی و نظامی نباید آن را دست کم گرفت و به نوبه خود تلاش برای احیای دوران «تحقیر» کرد. هر گونه تلاش برای افزودن میراث جدیدی از قدرت های غربی که اراده خود را ناخواسته بر چین تحمیل می کنند، ممکن است خطای بزرگی باشد.

اظهارات، دیدگاه ها و نظرات بیان شده در این ستون صرفاً متعلق به نویسنده است و لزوماً بیانگر نظرات RT نیست.

شما می توانید این داستان را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید: